نوشته اصلی توسط
aydan7
تا 1 سال در تماس بودیم هر وقت جشن و چیزی بوده برام پیام تبریک میزده بجدا , پیام عاشقانه هم میزده , من فکر نمیکردم تا اینجاها پیش بره, ولی من با اس ام اس خلاف جهتش یعنی جک یا غیر عاشقی جوابشو میدادم,و توی سالن دانشگاه که تنها بودم می آمد سمتم ,من فقط 3 بار ازش درخواست کردم که بهم درس یاد بده اونم بردمش توی یه کلاس خالی ببینم چطور پسریه ؟ولی از اون لحاظ که پسر خوبیه ...دعوتم کرده با هم بریم بیرون از شهر ولی قبول نکردم .دوست داره سوار ماشینش شم .یا برای شام منو ببره بیرون .تا اینکه یه روز خستم شد البته اون روز تو خیابون سوار ماشینش یه دختر دیگه رو دیدم و ازش پرسیدم تو بودی گفت نه !
بعدش بعد از 1 سال از خانوادش پرسیدم اونم از خانوادم پرسید گفت روی منم عین داداشت حساب کن و من خواستم فقط در حد همکلاسی باشیم و بعد از دانشگاه از هم جدا شیم حتی گفتم که نمیخام در زمان متاهلی تو با تو در ارتباط باشم .ولی اون گفت من نمیخام متاهل باشم میخام از ایران برم .
منم که خوشم نیومد این احساس بهم دست داد که فکر کرده میخام خودمو آویزونش کنم تا 4 ماه هر چی اس داد جوابش ندادم حتی تو دانشگاه دیگه سمتش نمیرفتم که سلامشم کنم ولی توی یکی از امتحانات خودش دوباره اومد سمتم و تاکید کرد چرا اس نمیزنی و گفت بعد امتحان منتظرتم .منم که میدونستم سوار ماشینش حتمی باید بشم خودمو به اون راه زدم و گفتم یادم رفت و بدون اینکه منتظرش واستم رفتم خونه ..ولی بعدش داره دوباره اس عاشقانه بد جور میزنه ....من نمیدونم این آقا از جون من چی میخاد ؟ شما چی فکر میکنید ؟